سکوت

صدای زمزمه سکوتی را در 

در صفحه غریب روانشناس من 

می شنوم  

.

جای پای ۱۹۲۰ را نمی بینم.

شهلا

امروز شهلا هم اتاقیم 

به من گفت خیلی خوبه که تو هستی. 

 خیلی از دوستام از دوستی با من راضی هستن  

این وسط یه عده هستن که برامون عزیزن 

اما هرچی تلاش میکنیم که شادشون کنیم 

بیشتر حالشونو بد می کنیم 

الان اومده کنارم داره میگه من از این دروغا زیاد میگم

ندا

خداوند خطاب به داوود فرمود:

ای داوود به بندگان زمینی من بگو: 

من دوست کسی هستم که دوستم بدارد 

و همنشین کسی هستم که با من همنشینی کند 

 و همدم کسی هستم که با یاد و نام من انس گیرد  

و همراه کسی هستم که با من  همراه شود 

کسی را  برمیگزینم که مرا برگزیند   

فرمانبردار کسی هستم که فرمانبردار من باشد. 

هرکس مرا قلبا دوست بدارد  

و من بدان یقین حاصل کنم او را با خود بپذیرم

وچنان دوستش بدارم که هیچ یک از بندگانم بر او پیشی نگیرد. 

هرکس براستی مرا جوید بیابد  

و هرکس جز مرا بجوید مرا نیابد. 

پس ای زمینیان رها کنید اباطیل دنیا را  

به کرامت و مصاحبت و همنشینی و همدمی با من 

بشتابید و به من خو گیرید تا به شما خو گیرم و به دوست داشتن شما بشتابم 

و این شد راز بندگی

نمی دونم

داشتم به دستام نگاه میکردم 

انگار یه غصه توی دستام بود 

قلبم کمبود داشت 

کمبود اینکه صداش شنیده بشه 

اینکه غرق بوسه بشم 

توی کار خدا در شگفتم 

از این مسافت در شگفتم 

از یک سال دوری در شگفتم 

از بغضی که تمومی نداره 

...... 

صفر

امروز ظهر اونقدر غرق افکارم بودم 

که فقط سوختن انگشت اشارم روی شعله گاز 

منو به خودم اورد