مرگ

ای مرگ 

ای زیباپدیده جهان 

چرا از تو می ترسم؟ 

اگر مرگ حضور در پیشگاه الهی ست 

من چرا از این حضور می ترسم؟

نامه۱

و آن هنگام چشمهایم از آواز تو سنگین می شود 

با شیطنت معشوقه گانه 

خودم را به خواب میزنم 

تا آن هنگام که لب بر لبهایم می نشانی 

قلبم از شوق لبریز  شود

جواب نامه

با ناخنهای بلندم 

تک تک خوره های روحت را جدا میکنم  

و بی رحمانه به جان این جاده می اندازم 

نه جاده ای 

نه مسافتی 

و هیچ دوری

چشم شور

همین دیروز بود که داشتم میگفتم 

این روزا چقدر حال و هوام خوبه 

همین دیروز بود 

نمیدونم کی حرفمو شنید 

میگن دیوار موش داره 

ولی من که به دیوارم نگفتم 

اونقدر سریع رد شد از ذهنم 

که خودمم نشنیدم 

چه برسه به دیوار

بدون عنوان

اونقدر دلم گرفته که نمی دونم چی بگم 

یه بغض سنگین راه گلومو بسته 

خیلی برام سنگینه 

صدای قیریچ و قروچه استخونای تنم 

چیزی شبیه متلاشی شدن

من که برات کوچیکم پهلوون 

ـــــــــ 

حکما روش پهلوونای امروزی به مرور 

تغییر شکل داده