-
برای تو
شنبه 27 آذرماه سال 1389 21:43
عزیزم چقدر جای تو توی صفحه روانشناس من خالیه خدایا مواظب عزیز من باش همیشه و همه جا
-
محرم
سهشنبه 23 آذرماه سال 1389 23:48
این روزا همه عزادار همه سیاه پوش از این مجلس به اون مجلس مراسم زیارت عاشورا نذری و..... وقتی اسم محرم میادبرای هرکسی چیزی تداعی میشه محرم برای من تداعیه سخن حضرت زینبه وقتی از ایشون می پرسن واقعه عاشورا را چگونه دیدین؟ می فرمایند: به خدا قسم که چیزی جز زیبایی ندیدم. خدایا نمی توانم هرگزنمی توانم همه ی عاشورا را درک...
-
دوستان
سهشنبه 23 آذرماه سال 1389 21:59
دوستان من کجایند؟ قلبهاشان خندان روزهاشان پرتغالی . . . . برای همه دوستان دور و نزدیک
-
عریان
سهشنبه 16 آذرماه سال 1389 13:48
کویر جسم من عریانت خواهدبود همانگونه که در آغاز روحم عریانت شد اما کویر جسم من که یارای عطش تورا نتوان داشت . . . بی پرده با تو سخن می گویم با قلبت حرفهایم را بشنو
-
۱۶ آذر
سهشنبه 16 آذرماه سال 1389 08:00
روز قلم های سبز روز فکرهای خلاق روز اندیشه های سبز روز من روز تو روز دانشجو مبارک
-
مرگ
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 21:42
ای مرگ ای زیباپدیده جهان چرا از تو می ترسم؟ . . اگر مرگ حضور در پیشگاه الهی ست من چرا از این حضور می ترسم؟
-
نامه۱
دوشنبه 8 آذرماه سال 1389 21:30
و آن هنگام چشمهایم از آواز تو سنگین می شود با شیطنت معشوقه گانه خودم را به خواب میزنم تا آن هنگام که لب بر لبهایم می نشانی قلبم از شوق لبریز شود
-
جواب نامه
دوشنبه 8 آذرماه سال 1389 21:24
با ناخنهای بلندم تک تک خوره های روحت را جدا میکنم و بی رحمانه به جان این جاده می اندازم نه جاده ای نه مسافتی و هیچ دوری
-
چشم شور
چهارشنبه 3 آذرماه سال 1389 00:18
همین دیروز بود که داشتم میگفتم این روزا چقدر حال و هوام خوبه همین دیروز بود نمیدونم کی حرفمو شنید میگن دیوار موش داره ولی من که به دیوارم نگفتم اونقدر سریع رد شد از ذهنم که خودمم نشنیدم چه برسه به دیوار
-
بدون عنوان
چهارشنبه 3 آذرماه سال 1389 00:07
اونقدر دلم گرفته که نمی دونم چی بگم یه بغض سنگین راه گلومو بسته . . . . خیلی برام سنگینه صدای قیریچ و قروچه استخونای تنم چیزی شبیه متلاشی شدن من که برات کوچیکم پهلوون ـــــــــ حکما روش پهلوونای امروزی به مرور تغییر شکل داده
-
سکوت
سهشنبه 2 آذرماه سال 1389 19:29
صدای زمزمه سکوتی را در در صفحه غریب روانشناس من می شنوم . جای پای ۱۹۲۰ را نمی بینم.
-
شهلا
سهشنبه 2 آذرماه سال 1389 19:18
امروز شهلا هم اتاقیم به من گفت خیلی خوبه که تو هستی. خیلی از دوستام از دوستی با من راضی هستن این وسط یه عده هستن که برامون عزیزن اما هرچی تلاش میکنیم که شادشون کنیم بیشتر حالشونو بد می کنیم . . . الان اومده کنارم داره میگه من از این دروغا زیاد میگم
-
ندا
سهشنبه 2 آذرماه سال 1389 18:36
خداوند خطاب به داوود فرمود: ای داوود به بندگان زمینی من بگو: من دوست کسی هستم که دوستم بدارد و همنشین کسی هستم که با من همنشینی کند و همدم کسی هستم که با یاد و نام من انس گیرد و همراه کسی هستم که با من همراه شود کسی را برمیگزینم که مرا برگزیند فرمانبردار کسی هستم که فرمانبردار من باشد. هرکس مرا قلبا دوست بدارد و من...
-
نمی دونم
سهشنبه 2 آذرماه سال 1389 18:23
داشتم به دستام نگاه میکردم انگار یه غصه توی دستام بود قلبم کمبود داشت کمبود اینکه صداش شنیده بشه اینکه غرق بوسه بشم توی کار خدا در شگفتم از این مسافت در شگفتم از یک سال دوری در شگفتم از بغضی که تمومی نداره ......
-
صفر
سهشنبه 2 آذرماه سال 1389 18:11
امروز ظهر اونقدر غرق افکارم بودم که فقط سوختن انگشت اشارم روی شعله گاز منو به خودم اورد
-
معجزه
شنبه 29 آبانماه سال 1389 18:08
نمی دانم چرا ادمها فکر می کنن برای معجزه باید یه عصا باشه تا تبدیل به مار بشه یا یه درد لاعلاج درمان بشه یه مشکل خیلی بزرگ حل بشه به خدا می گیم معجزه کن معجزه کن همین الان که داری این مطلب را می خوانی مشتت را باز کن به بند بند انگشتانت نگاه کن به تمام خطوطی که کف دستت را پر کرده بیندیش معجزه بزرگ خدا تنها تویی
-
خدای من
جمعه 28 آبانماه سال 1389 23:39
خدا برای هرکس به همان اندازه ای معجزه می کند که او به خدا ایمان دارد . . . . و این بود راز استجابت دعای ما .
-
تولد من
پنجشنبه 27 آبانماه سال 1389 22:14
از وقتی بهم گفت کادوی تولدم وبلاگ دل تو دلم نبود که زود بیام ببینمش از اول تا اخر جاده داشتم فکر می کردم چی بنویسم و چجوری تشکر کنم دوست دارم زیباترین مطالب بنویسم تا اینجوری از سجاد عزیزم تشکر کنم تا به پانسیون رسیدم جونم به لبم رسید.
-
پست یکم
پنجشنبه 27 آبانماه سال 1389 10:01
بدان که همیشه دلم با توست و حواسم پی تو می آید . تااینجایش با من بود نوشتنش با تو